تولد...
لبخند خدا را این بار بر لب های کوچک تو میبینم
زیبای من
فرشته کوچک
قدم گذاشتنت بر زمین
مبارک باد.
*: این بار افتخار ...
ادامه مطلب
اولین نوشته من در سال 1394
کار جدید و بسیاااار سنگین تر از قبل، دیگر مجالی برای فکر کردن نمیدهد...
حتی مسیر رفت و برگشت مثل سابق ...
ادامه مطلب
مادر
دلم برای آغوش مهربانت تنگ است مادر...
برای عطر موهای سیاهت که دیگر سیاه نیستند...
برای تمام لحظه های کودکی ام که ...
ادامه مطلب
تولدت...
اولین روزِ دومین ماهِ فصل پاییز... فصل عاشقی...
تو پا به این دنیا گذاشتی...
آمدی تا مثل هر کودکی که متولد می ...
ادامه مطلب
پله...
پله ی بعد چیست؟
نگو که بجای آسمان، راهمان به زمین است!
من آرامش آسمان را با هکتارها زمین عوض نمی کنم.
آرامشی ...
ادامه مطلب
آغوشت...
چقدر تنهایم ...
من در این دنیای شلوغ ، پر از دروغ ، چقدر تنهایم...
تنها...
تو آرام جانم هستی.
تنها ...
در کنار تو ...
ادامه مطلب
می خوانمت ...
گویی بارانی بر کویر دلم.
میبینمت ...
نغمه ی آرامشی بر ازدحام افکارم.
و تو ایستاده ای...
روبروی من ،
در والاترین جایگاه ...
ادامه مطلب
تحمل کن...
به راهی که می رویم ایمان داری؟
صدایم را می شنوی؟
با توام...
صدایم را می شنوی؟
یا صدای دیگرانی که جز آوار آرزوهایمان، ...
ادامه مطلب
جزیره
وقتی کنارم هستی، نه زمان مهم است و نه مکان
تنها دستهای مهربان توست و همین کوچک ثانیه هایی که در ...
ادامه مطلب